نشانیمان مغازه خشکشویی «مهدی» در خیابان شهیدبهشتی است؛ مغازهای کوچک و جمعجور که در نگاه اول مانند دیگر مغازههای خشکشویی است، اما افطارهای سادهاش حال و هوای دیگری به اینجا داده است. ساعاتی به افطار مانده که هوای بهاری و زیبای فروردین ابری و بارانی میشود و نسیم خنکی میوزد.
علیاکبر حسینزاده و علی قاسمی، بانی مراسم افطاری ساده خیابان بهشتی، از بارش باران نگران نیستند، اما درعینحال منتظر این برکت الهیاند تا ببینند سفره افطاری خود را با این وضعیت چگونه بگسترانند.
دیگ بزرگ سوپ انتهای مغازه آماده است و بیرون از مغازه میزها، وسط پیادهرو چیده و سفرهها روی میزها پهن میشود؛ سفرههای سادهای که با چند عدد خرما، نان سنگک، سبزی و یک استکان چای پهن میشود تا بدون هیچ ریا و جلوهگری، روزهداران بسیاری را به دور خود جمع کند. دلخوشیهای ساده افطار گاهی در محل کار، گاهی در مغازه و گاهی در خیابان، بهانههای قشنگی است برای درکنارهمبودن در ماه خدا.
بنر «بفرمایید افطاری ساده» روی دیوار نصب میشود؛ کار آنها هم تمام شده و منتظر مهمانهای افطاریشان هستند.
علیاکبرحسینزاده و علی قاسمی این سفره افطار ساده را هفتسالی است برای افرادی در خیابان بهشتی برپا میکنند که به سفره افطار خانههایشان نمیرسند. در این راه خیر علاوهبر این دو کاسب محله، خانوادههایشان و سایر کسبه هم مشغول پذیرایی و تهیه لوازم سفره افطار هستند. امروز آمدهایم تا با آنها بر سر سفره افطار همراه باشیم.
علی قاسمی ۴۲ سال دارد و حدود پنجسال قبل مغازه میوهفروشیاش کنار خشکشویی حسینزاده بوده و حالا از این محله رفته است. ماجرای افطاری ساده آنها به هفتسال قبل برمیگردد؛ قاسمی مادربزرگش را تازه از دست داده و برای خیرات مادربزرگش، یکی از شبهای ماه مبارک رمضان، سینی چای مقابل مغازهاش گذاشته بود تا آنهایی که نتوانستهاند بر سر سفره افطار خانهیشان حاضر شوند، افطار کنند.
حالا با آنکه مغازهاش را به میدانبار سپاد منتقل کرده است، باز هم برای مراسم افطاری به خیابان بهشتی میآید. ظرف بزرگی از خیار و گوجه ریزکرده مقابلش است. با اعلام اینکه نیمساعتی به اذان مانده، به دستهایش سرعت میدهد. با او که همکلام میشویم، همانطورکه دستش داخل ظرف است، میگوید: مادربزرگم فوت کرده بود و میخواستم برایش در ماه مبارک رمضان خیرات کنم. برای افطار به خانه نرفته بودم و دم مغازه بودم. دیدم خیلیها مانند من به افطار نمیرسند؛ گفتم چه خیراتی بهتر از یک سینی چای برای آنهایی که روزهاند و در راه منزل هستند که بر سر سفره افطار حاضر شوند؟
او فکرش را عملی میکند. همین موضوع سرآغازی برای برپایی سفرههای افطاری میشود که از هفتسال قبل شروع شده و تا امروز ادامه پیدا کرده است. ایدهاش را برای تهیه چای افطار با حسینزاده که مغازه کناریاش بوده است، درمیان میگذارد.
او هم از این فکر استقبال میکند. در روزهای بعدی با کمک و همت کسبه و بانیها درکنار سینی چای و یک قندان قند، خوراکیهای دیگری هم برای افطار قرار میگیرد. او میگوید: خودمان پول روی هم گذاشتیم و کنار سینی چای خرما هم گذاشتیم. سایر اهالی هم که متوجه این سفره ساده شدند، بهصورت نقدی و غیرنقدی کمک کردند.
آنها که استقبال مردم را میبینند، انگیزه میگیرند که علاوهبر چای، نان، پنیر، سوپ، خیار و گوجه، سبزی و خرما هم در سفرههای ساده افطار بگذارند. از سال ۱۳۹۵ که آنها این کار را شروع کردهاند، فقط یک سال سفره افطاریشان را به جای دیگری بردهاند. قاسمی میگوید: یک سال تصمیم گرفتیم سفره افطار را کنار همراهان بیماران بیمارستان امید پهن کنیم. یکی از کسبه آنجا همکاری میکرد و وسایل سفره را آنجا میگذاشتیم و موقع افطار سفره را پهن میکردیم. سال بعد آن مغازهدار از آنجا رفت و ما دوباره سفره را به همین خیابان منتقل کردیم.
علیاکبر حسینزاده سیزدهسالی است که مغازه خشکشوییاش را در خیابان بهشتی دایر کرده است. او از صبح که به مغازه میآید، دیگ سوپ را میگذارد و خریدهای مربوط به افطار را انجام میدهد. برخی از خریدها مانند ظرفهای یکبار مصرف، آبلیموی سوپ، جو، چای، قند، و خرما بهصورت کلی خریداری میشود. برخی دیگر از خریدها مانند سبزی خوردن، پنیر، مرغ، فلفل دلمهای، نان، خیار و گوجه بهصورت روزانه خریداری میشود.
حسینزاده میگوید: آن زمان که شروع کردیم، هر سفره افطاری بهطور حدودی، روزانه ۳۵۰ هزارتومان هزینه داشت و حالا حدود یکمیلیونوششصدهفتصدهزار تومان میشود. آنها هیچ وقت به این فکر نکردهاند که هزینه زیاد است و امسال دیگر افطاری را برپا نمیکنند؛ زیرا اسباب خیر خودش فراهم میشود. این موضوع را حسینزاده میگوید و ادامه میدهد: نوروز امسال روز اول که به خانه پدرم رفتیم و صحبت از افطاری شد، هر کدام از اعضای خانوادهام مبلغی را قبول کردند.
تلفنش زنگ میخورد و بعد که قطع میکند، با لبخندی که روی لبهایش نقش بسته است، میگوید که یکی از کسبه ۱۵۰ پرس پلوعدس قرار است بیاورد. از این دست نذریها زیاد برایمان میآورند.
هرچه به لحظههای افطار نزدیک میشویم، بر تعداد افراد حاضر در مغازه حسینزاده افزود میشود. رضا حسینزاده با همسر و پسرانش، داماد خانواده حسینزاده با همسرش، کسبه محل ازجمله مهدی ارمغانی، حمید ناصری و... هم برای پذیرایی از روزهداران مغازههای خود را تعطیل کردهاند و از آن سمت خیابان به این سمت آمدهاند.
مهدی ارمغانی که متولد و بزرگشده همین محله است، از همان سالهای اول برای کمک به این افطاری اعلام آمادگی کرده است. او اشاره میکند که یکی از سنتهای پسندیده در ماه مبارک رمضان برپایی سفرههای ساده افطاری در مساجد و محلههاست. این نوع افطاریدادن رهگذران و مسجدیها را پای سفره افطار میکشاند و در فضایی معنوی و صمیمی کنار هم قرار میدهد.
آنچه برای ارمغانی در برپاکردن این سفرهها مهم است و بر آن تأکید دارد، برجستهکردن روح سادهزیستی است که در دین اسلام هم به آن اشاره شده است؛ سفرهای که با کمک خیران و به مدد روح ازخودگذشتگی و خیرات و مبرات آنان و در گمنامی برپا میشود.
ارمغانی میگوید: سفره سادهای است که هدفش نهتنها خوردن و آشامیدن نیست، بلکه نشاندادن اهمیت مهمانشدن در ماه مهمانی خدا، پای سفره سادگی است. دلمان میخواهد از سفرههای افطاری ساده به مردم محلهمان و همه مردم شهر این پیام را بدهیم که بهسمت گذشتن از سفرههای تجملاتی برویم و با همان هزینه سفرههای سنگین را به سفرههای ساده با اهالی محله تقسیم کنیم. او تأکید میکندای کاش سایر محلهها نیز سفرههای ساده افطاری را در محله خود برپا کنند.
حمید ناصری هم یکی دیگر از کسبه است که برای کمک به پذیرایی آمده است. او هم از همان ابتدا پای کار بوده و هست. ناصری یکی از خصوصیات خوب این سفره افطاری را مردمیبودنش میداند و میگوید: در این چند سال، اهالی محله میدانند که ماه مبارک، سفره افطاری سادهای در این راسته خیابان پهن میشود. برخی بانی هزینهها میشوند؛ هرکسی به اندازه توان مالی خودش.
او به برگههای کوچکی که به قفسه چسب زده است، اشاره میکند و حرفش را ادامه میدهد: برای مثال خانمی آمد و گفت میخواهد ۵۰ هزارتومان برای گوجه و خیار و ۵۰ هزار تومان برای نان کمک کند. ما نیز همانطور که او میخواست یادداشت کردیم و پولش را هزینه کردیم. برخی دیگر از اهالی محله هم نذریهای خود از شلهزرد، ساندویچ اولویه تا زولیبا و بامیه را میآورند و به ما تحویل میدهند تا پای سفره افطارمان بگذاریم.
«اینجا کسی رئیس نیست.» این حرفی است که ناصری میگوید و در ادامهاش اشاره میکند که همه کارها را با همفکری و همکاری یکدیگر انجام میدهند. گاهی خریدها را او انجام میدهد و گاهی حسینزاده. اصل این است که سفره با نظم خاصی بهموقع چیده شود و از مهمانهای افطاری پذیرایی شود.
ناصری معتقد است هدفشان از دادن افطاری ساده، قصد قربت است؛ قربت به خداوند. دستمزدشان هم دعاهای خیر مردم است، هنگامیکه با یک استکان چای و یک کاسه سوپ پذیرایی میشوند. این کاسب محله بهشتی کمک به این سفره و جذبشدن بهسمت این کار خیر را کار دل میداند و میگوید: در طول سال برای خدمت به این سفره چشم میکشیم. دعای خیر مردم و استقبال آنها از کارمان، سبب میشود به کارمان دلگرم بشویم.
تا افطار پنجدقیقهای مانده است. طیبه نورانی، همسر حسینزاده، تدارک سوپ را از روز قبل میبیند. سبزی، فلفل دلمه، هویج و مرغ سوپ را بهصورت کلی میخرند. طیبهخانم با همراهی بانوان فامیل آنها را پاک میکند و میشوید. صبح اول وقت که علیآقا به مغازه میآید زیر دیگ را روشن میکند و سوپ را بار میگذارد تا عصر که حسابی جا بیفتد.
در این چندسال حسابی دستش آمده که مواد سوپ را به چه مقدار باید در دیگ بریزد تا جوابگوی ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر روزهدار باشد. حالا هم بالای سر دیگ سوپ ایستاده است تا کاسههای یکبارمصرف را پر کند و برای پذیرایی به بیرون بفرستد. هر چه باشد، آنها میزباناند و باید همهچیز مانند هر شب به نحو خوبی پیش برود و کم و کسری نباشد. البته او در کارهایش دست به کمک هم دارد. طیبهخانم میگوید: مادر و خواهرهمسرم، جاریهایم و... در کارهای افطاری کمک میکنند.
او در این چندسالی که بانی سفره بودند، کمتر به مهمانی رفته است و از این بابت نهتنها ناراحت نیست، بلکه میگوید: همسرم و من، داماد خانواده و آنهایی که پای ثابت این کار هستند، در این چند سال همیشه بعداز اینکه برنامه افطاری اینجا تمام میشود به مهمانی میرویم.
همه این موضوع را میدانند و کسی گلایه و شکایتی ندارد. خودمان هم برایمان لذتبخش است که درکنار اهالی محله روزهمان را افطار کنیم. او حین صحبت ظرفهای سوپی را که همسرش از بیرون میآورد، پر میکند. این ظرفها به افراد نیازمندی تعلق دارد و آنها بدون پرسش ظرفشان را پر از سوپ میکنند و بههمراه تکهای نان و پنیر به نیازمند میدهند.
علاوه بر او، سارا حسینزاده، خواهر همسرش، و افسانه عظیمی، جاریاش، بخشی از کار را به دست گرفتهاند. سارا درحالیکه استکانهای چای را در سینیها میگذارد و فلاسکها را از آبجوش پر میکند، برایمان میگوید: ما از همان دوران کودکی در خانوادهای بزرگ شدهایم که پدر و مادرم سفرهدار بودند و همیشه برای پذیرایی از مهمان آمادهاند. البته شکل مهمانیها هم در همه خانوادهها یکسان نیست.
بعضی عاشق پهنکردن سفرههای تجملی و شلوغاند و بسیاری دیگر درنهایت سلیقه و سادگی، مهمانی برگزار میکنند. خانواده ما هدف اصلیاش از این دور همجمعشدنها بیشتر دیدار با یکدیگر است و اینکه به قول معروف گل بگویند و گل بشنوند. به همین دلیل درستکردن غذا در حجم زیاد و پذیرایی از مهمان برایمان سخت و خستهکننده نیست.
صدای اذان بلند میشود. در دو طرف میز همه آنهایی که به سفرههای افطار خانه نرسیدهاند، ایستادهاند. با آنکه جمعیت زیاد است، سکوت جمع را فرا گرفته است. همه در این لحظههای مقرب برای سلامتی، برکت، شهدا و امام شهدا دست به دعا بالا بردهاند و در پایان با ذکر صلوات، روزهشان را افطار میکنند. کاسههای سوپ بین روزهداران توزیع میشود.
کنار میزی که برای بانوان در نظر گرفته شده ایستادهام. حسینزاده به کنارم میآید و میگوید فردی برای نان بانی شده است. به دنبالش میروم تا با او گفتگو کنم. خودش را «سید محمود گلمیرزاده» از رشت معرفی میکند. او نذر پانزدهسالهای دارد که هر سال ماه مبارک به مشهد میآید و به سفرههای افطاری ساده مردمی، نان کمک میکند. امسال هم از دو روز مانده به نوروز به شهرمان آمدهاست. او میگوید: بههمراه همسر و دو پسرم از قبل افطار در شهر دور میزنیم؛ با آنکه شهر را نمیشناسیم. به کوچه پس کوچهها میرویم تا نذرمان را ادا کنیم.
سمیه حسنپور یکی از اهالی است که برای گرفتن نان سنگک آمده است، اما نانوایی شلوغ بوده و امروز را بیرون از منزل افطار کرده است. با آنکه سهسالی از زندگیاش در این محله میگذرد، بار اولی است که سر این سفره حاضر میشود. او میگوید: آرامش عجیبی حاکم است، اذان که گفتند برای گرهگشایی از کار همه مسلمانها دعا کردم و بعد هم برای مادرم که بیمار است.
از ماشینش پیاده میشود و به کنار سفره میآید. چنددقیقهای از اذان گذشته است. خودش را جمال کریمپورکارگر معرفی میکند. او بهطور اتفاقی از این محله رد شده است؛ برایش جالب بوده که افطاری به این شکل برگزار شده است. او یک تراول ۵۰ هزارتومانی از جیبش بیرون میآورد، بهدست حسینزاده میدهد تا در شبهای بعد صرف سفره کند.
نیمساعتی از افطار گذشته است که حسینزاده میگوید مسجدیها رسیدند. او توضیح میدهد: گروه دوم ما مسجدیها هستند که بعداز نماز میرسند و باید از آنها پذیرایی کنیم. دوباره میز شارژ میشود و روزهداران میایستند. هنگامیکه با او صحبت میکنیم، «مادر جان» از زبانش نمیافتد. خودش را صدیقه علوی، بازنشسته آموزشوپرورش، معرفی میکند و از نمازگزاران مسجد است.
او حال و هوای خاص معنوی این سفره را دوست دارد و گاهی به این سفره کمک کرده است. میگوید: رمضان ماه سادهزیستی است و این سفرهها سبب نزدیکشدن اهالی با یکدیگر میشود. او معتقد است اگر سادگی این افطاریها در جامعه بهعنوان یک ارزش جلوهگر شود، میتوان شاهد آثار خوب و مثبت این حرکت بود. او با گفتن «خدا از بانی قبول کند.» «خدا به بانی سلامتی بدهد.» «خدا پدر و مادرتان را بیامرزد.» آنجا را ترک میکند.